باور همگانی بر این است که فرد برای تحصیل و تأمین منافع و مصالح خویش به جامعه روی میآورد و عضویت آن را میپذیرد. هر چند فرض وجود جامعهای که همه منافع و مصالح جمیع اعضای خود را تأمین نماید، فرضی آرمانگرایانه است، چرا که اساسا خواستههایِ افرادِ هر جامعه با یکدیگر در تضاد و تزاحمند و در یک راستا قرار نمیگیرند تا نظام سیاسی، حقوقی و اقتصادی حاکم بر آن جامعه بتواند همه آنها را کاملاً برآورده سازد، لکن مادام که نظام حاکم بر جامعه به گونهای است که همه یا اکثریت افراد احساس میکنند که از عضویت جامعه در مجموع سود میبرند، جامعه حالت «تعادل» و توازن خواهد داشت.
اصل اوّلیه نیز بر سالم و صالح بودن رفتار انسانها با یکدیگر است. در جامعه متوازن، چنان که هر فرد نفع و مصلحت خود را میخواهد، قاعده آن است که مصلحت و خیر دیگران را نیز در نظر آورد و در رفتار و گفتار، نیکی دیگران را بخواهد. به هم خوردن و عدم رعایت این قاعده موجب بروز «فساد و نابسامانی»
شده، جامعه دچار بیماری آشفتگی و هرج و مرج میگردد. راه درمان این بیماری «اصلاحات» است؛ یعنی ملزم ساختن همگان به رعایت آن قاعده اوّلیه و عقب راندن متجاوز به پشت مرزهای تعیین شده. دامنه و شعاع اصلاحات هم به وسعت مفاسد، کمبودها، و کاستیهایی است که در بخشهای اقتصادی، سیاسی، اداری، اخلاقی، دینی، تبلیغاتی، نظامی، حقوقی و آموزشی پدید میآید. از اینرو، اصلاح امور اجتماعی منحصر به بخش خاصی نیست، بلکه وظیفه آن ردیابی خرابیها در همه زمینهها و سد کردن رخنههای نفوذ و سرایت میکروبهای ضد سلامتی به دیواره و درون اجتماع است.
از آن جا که هر جامعه کم و بیش با مفاسد یاد شده، و اموری نظیر جرم، قتل، سرقت، خشونت، کمکاری، رشوهخواری، پارتیبازی، باندبازی، مفاسد اخلاقی و در کل به هم خوردن روحیه تعادل همواره مواجه بوده، از آن رنج میبرد، اصلاحات یک نیازِ اساسی و بنیادین و همیشگی است و هیچ فرد و جامعهای (که خواهان رشد و کمال است) از آن بینیاز نیست و به تعبیر رهبر معظم انقلاب «هیچ جامعه انسانی بدون اصلاح امکان ندارد»1؛ زیرا نظام رفتاری آن دچار آشفتگی، از هم گسیختگی، اختلال و ناهمسازی میشود و هیچ زحمتی به برگ و بار نمینشیند. اصلاحات به مفهوم تلاش برای دستیابی به وضعیت مطلوب از وضعیت موجود و با هدف تحقق آرمانها و اهداف متعالی انقلاب اسلامی همواره در بطن نظام ما وجود داشته و مسؤولان متعهد و دلسوز از آن غافل نبودهاند.
در شرایط کنونی که مشکلات ناشی از توطئههای دشمن و برخی غفلتها، کمکاریها و سهلانگاریهای سالهای گذشته در کشور آشکارتر گردیده است، واژه «اصلاحات» در ادبیّات سیاسی کشور ما، نمود بیشتری یافته است. در این میان تأکید دشمنان و تبلیغات وسیع رسانههای بیگانه بر «اصلاحات در ایران» و حمایت آشکار آنها از نوع خاصی از «اصلاحطلبی» که در واقع تجدیدنظر در اصول و آرمانهای انقلاب و امام راحل را مدنظر دارد، بر نگرانی دلسوزان انقلاب و مردم انقلابی افزوده است و این بیم پدید آمده که با عدم مرزبندی شفاف بین «اصلاحات انقلابی و اسلامی» و «اصلاحات آمریکایی»، و فضای مبهم و آلوده سیاسی، بسترهای مناسب برای بهرهبرداری دشمن و ضربه زدن به کیان انقلاب و نظام اسلامی فراهم گردد.
مقوله اصلاحات از زوایا و نظرگاههای مختلف قابل بررسی است. آنچه این نوشتار در پی آن است مفهوم قرآنی اصلاحات است. گرچه در جای خود، اصلاحات به مفهوم قرآنی آن دربرگیرنده ابعاد مختلف فرهنگی، حقوقی، سیاسی، اخلاقی، اقتصادی و... میباشد.
اصلاح به معنای سامان دادن، بهینه ساختن و به نیکی درآوردن2 و: «درست کردن، نیکو کردن، به سازش درآوردن، آراستن و به صلاح آوردن»3 است و نیز «رفُرم یعنی اقداماتی که برای تغییر و تعویض برخی از جنبههای حیات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی صورت میگیرد، بدون آن که بنیاد جامعه را دگرگون سازد؛ مانند رفرمهای آموزشی، اداری و بازرگانی».4
مرحوم شیخ طوسی مینویسد: «الصلاح استقامة الحال، و الاصلاح: جعل الشیء علی الاستقامة»5 «اصلاح معتدل قرار دادن چیزی است» و علاّمه طباطبایی آن را به «لیاقت و شایستگی»6 معنی میکند.
اصلاح در قرآن، در مقابل افساد است. افساد یعنی نابسامانی ایجاد کردن و از حالت تعادل بیرون بردن؛7 چنان که راغب اصفهانی میگوید:
«الفساد خروج الشیء عن الاعتدال قلیلاً کان او کثیرا و یضادّه الصلاح، و یستعمل ذلک فی النفس و البدن و الاشیاء الخارجة عن الاستقامة.»8
«فساد هرگونه خارج شدن اشیاء از حالت اعتدال است، کم باشد یا زیاد، و نقطه مقابل آن، صلاح است که در جان و بدن و اشیایی که از حد اعتدال خارج میشوند، تصور میشود.»
در المیزان این دو را دو صفت متقابل و متضاد قرار داده، میفرماید: «فانّ الصلاح و الفساد شأنان تقابلان.»9
به گفته شهید مطهری:
«افساد و اصلاح از زوجهای متضاد قرآن است، زوجهای متضاد یعنی واژههای اعتقادی و اجتماعی که دو به دو در برابر یکدیگر قرار گرفتهاند و به کمک یکدیگر بهتر شناخته میشوند؛ از قبیل توحید و شرک، ایمان و کفر، هدایت و ضلالت، عدل و ظلم، خیر و شر، اطاعت و معصیت... تقوا و فسوق،
استکبار و استضعاف و غیره. برخی از این زوجهای متضاد از آن جهت در کنار یکدیگر مطرح میشوند که یکی باید نفی و طرد شود تا دیگری جامه تحقق بپوشد، اصلاح و افساد از این قبیل است.»10
مانند «الّذین یفسدون فی الارض ولایصلحون»(شعراء/152)، «واللّه یعلم المفسد من المصلح» (بقره /220). چنان که مصلحان را در مقابل مفسدان قرار داده و میفرماید: «ام نجعل الّذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض»(ص/27)
از اینرو، مرحوم علاّمه طباطبائی میگوید:
«فساد عبارت است از تغییر دادن هر چیزی از آنچه طبع اصلی آن اقتضا دارد و اصلاح، باقی ماندن هر چیزی است به مقتضای طبع اصلیش تا آنچه خیر و فایده در خورِ آن است بر آن مترتّب گردد، بدون آن که به خاطر فسادش چیزی از آثار نیک آن تباه گردد.»11
«اصلاح این است که هر نقطه خرابی، هر نقطه نارسایی، هر نقطه فاسدی به یک نقطه صحیح تبدیل شود.»12
از همین جا معنای «عمل صالح» روشن میشود. هر چند قرآن دقیقا مشخص نفرموده و نام نبرده که عمل صالح چیست؟13 امّا از آثار آن، میتوان عمل صالح را شناخت. قرآن یکی از آثار آن را «شایستگی برای درگاه خدا» میشمارد،14 و دیگر آن که در مقابلش ثواب قرار دارد15 و اثر دیگرش آن که «عمل صالح، کلمه طیّب را بالا میبرد».16 پس عمل صالح یعنی عمل بیعیب و نقص، خوب، اصلاح شده، پاک، براساس تقوا، پسندیده و شایسته، کار پرسود و فایده برای مؤمنان و جامعه و خود فرد، در تمام زمینهها، و لایق و در خورد پیشگاه الهی.
قاعده کلی که از آیات قرآن به دست میآید این است که عمل صالح باید همراه با ایمان باشد، چون این ایمان به عمل جهت میدهد و مصلحان را هدایت میکند.17 از اینرو، منظور از اصلاحات قرآنی، صرف کار خوب، از هر کس با هر انگیزه و اعتقادی صادر شود نیست، بلکه کار شایسته و اصلاحگری باید همراه با ایمان باشد. به این جهت در آیات متعدد، ایمان در کنار عمل صالح آمده و فواید آن ذکر شده است؛ مانند رسیدن به حیات طیب،18 عدم خوف و ترس برای انجام دهنده آن19، جزای نیکو20 پاداش کامل نزد خدا،21 بخشش الهی،22 و پاداش دوبرابر،23 و به طور کلی اعمال صالح در مقابل مال دنیا نهاده شده و بر آن برتری داده شده است: «المال و البنون زینة الحیوة الدنیا و الباقیات الصالحات خیرٌ عند ربک ثوابا و خیرٌ امدٌ» (کهف /46)
بنابراین پیشینه اصلاحطلبی به مفهوم قرآنی آن، پیش از آن که مدعیان بشری داشته باشد، صبغه الهی دارد. قرآن کریم روشن میسازد که اصلاحگری باید توأم با اعتقاد به خدا و در واقع در جهت اهداف الهی در زمین باشد. به این منظور قرآن کریم رسالت بزرگ پیامبران را اصلاح در زندگی مادی و معنوی انسانها معرّفی نموده، پیامبران را مصلح مینامد؛ مثلاً حضرت شعیب علیهالسلام هزاران سال پیش فرمود: «ان ارید الاّ الاصلاح ما استطعتُ»(هود /88) و پس از وی موسی علیهالسلام فرمود: «اصلح ولاتتّبع سبیل المفسدین»(اعراف/142)
واژه اصلاح و مشتقات آن 180 مرتبه در قرآن به کار رفته است. قرآن گاه اصلاح را به عمل نسبت میدهد: «فلیعمل عملاً صالحا» (کهف /110) و گاه به خود انسان: «والصالحین من عبادکم و اماءکم»(نور /32). همچنین قرآن کریم گاه اصلاح میان دو فرد را مطرح میکند (اصلاح ذاتالبین)24 گاه در محیط خانوادگی،25 و گاه در مورد اصلاح فرد (خودسازی). اصلاح فردی در تعالیم انبیاء، مقدم بر دیگر موارد اصلاح است؛ یعنی در مرحله اول افراد باید خود را بسازند و صالح شوند تا بتوانند اصلاح کنند. آیات دلالتکننده بر تقوا، مبارزه با نفس، رعایت عدل و انصاف و اجتناب از گناهان در این راستا قرار دارد، چه اگر فرد خودساخته نباشد، ولی به دیگران توصیه کند یا درصدد اصلاح دیگران باشد، مشمول این آیه است: «اتأمرون الناس بالبرّ و تنسون انفسکم»(بقره /44) و نیز: «لِمَ تقولون مالاتفعلون»(صف /2).
از امام علی علیهالسلام نقل شده است: «من اصلح ما بینه و بین اللّه اصلح اللّه ما بینه و بین الناس و من اصلح امر آخرته اصلح اللّه امر دنیاه»26 و نیز: «من اصلح سریرته اصلح اللّه علانیته و من عمل لدینه کفاه اللّه امر دنیاه و من احسن فیما بینه و بین اللّه احسن اللّه ما بینه و بین الناس.»27
و گاه اصلاح مربوط به محیط بزرگ اجتماعی است که اکنون مورد بحث ما است.
به قرینه مقابله، هرگونه تخریب و ویرانگری، افراط و تفریط در کل مسائل فردی و اجتماعی، برهم زدن اعتدال و اتحاد میان افراد، مصداق فساد است. در بسیاری از آیات (در بیست مورد) «فساد» با کلمه «فی الارض» همراه است که ناظر به جنبههای اجتماعی مسأله است. از سوی دیگر فساد و افساد در آیات مختلف با گناهان دیگری که شاید غالبا جنبه مصداق دارد ذکر شده، که بعضی از این گناهان فوقالعاده بزرگ و بعضی از آن کوچکتر است؛ مثلاً گاه همردیف جنگ با خدا و پیامبر آمده: «انّما جزؤآٌ الدّین یحاربون اللّه و رسوله ویسعون فی الارض فسادا» (مائده /33)، گاهی همردیف نابودی حرث و نسل: «و اذا تولّی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل» (بقره /205) و زمانی در کنار قطع پیوندهایی که خدا به آن فرمان داده: «الّذین ینقضون عهد اللّه من بعد میثاقه و یقطعون ما امر اللّه به ان یوصل و یفسدون فی الارض» (بقره /27). و گاه در کنار برتریجویی و سرکشی قرار گرفته: «تلک الدار الآخرة تجعلها للّذین لایریدون علوّا فی الارض و لافسادا»(قصص /83)، گاه فرعون را با آن اعمال ضدّانسانی مفسد میشمارد،28 و زمانی سرقت را فساد قلمداد مینماید،29 و گاه فساد را همردیف کمفروشی قرار میدهد30 و بالاخره گاه به معنای به هم ریختن نظام عالم هستی و جهان آفرینش میآورد: «لوکان فیهما آلهة الاّ اللّه لفسدتا»(انبیاء/22).
از مجموع این آیات که در سورههای مختلف قرآن آمده بخوبی استفاده میشود که فساد به طور کلی یا فساد فیالارض، یک معنای بسیار وسیع دارد که بزرگترین جنایات، همچون جنایات فرعون و سایر جبّاران و کارهای کمتر از آن و حتّی گناهانی مانند کمفروشی و تقلّب در معامله را در برمیگیرد.
البتّه با توجّه به مفهوم وسیع «فساد» که هرگونه «خروج از حد اعتدال» را شامل میشود، این وسعت کاملاً قابل درک است.31 و این معنای وسیع قابل تقسیم به حوزههای مختلف است؛ مثلاً هر گونه سوء استفاده از موقعیّت یا قدرت اجتماعی از سوی کارگزاران حکومتی فساد سیاسی است، و هرگونه ارتشاء و اختلاس و احتکار و تقلّب در اموال عمومی، فساد اقتصادی است. در بیشتر جوامع، زمینه فساد از نظر اقتصادی فقر است و از نظر سیاسی حکومت استبدادی است و از نظر اجتماعی و فرهنگی، تقلید از دیگران و نادیده گرفتن ارزشهای اصیل آن جامعه است، و قرآن کریم آمده تا زمینهها، بسترها و خاستگاههای بروز و تکثیر فساد را در همه ابعاد از بین ببرد. هر قدر دامنه فساد وسیع باشد، اصلاحات نیز باید دامنگستر و فراگیر باشد، مفاسد پدید آمده گاه جزئی است و با تذکری رفع میشود و گاه عمیق و با اثر تخریبی زیاد.
بدینسان اصلاحات اجتماعی و مقابله با مفاسد بزرگ، به دو چیز نیازمند است:
ضرورت برنامه و نقشه بدان جهت است که: «اصلاحات بدون نقشه بیارزش و بینتیجه است، هر چه که با برنامهریزی و طراحی صحیح مقرون باشد، بهتر میتواند نتیجه بدهد.»
افساد، برهم زدن نظم و خراب کردن وضع است و نیازی به طرح ندارد (گرچه مفسدان برای تخریب هم نقشههای دقیق طرح میکنند)، امّا اصلاحات، بازسازی خرابیها و مهندسی اعمال و رفتارها و هنجارهاست و پیریزی آن بدون برنامه و داشتن هدف معین و سنجیدن نیروها و امکانات و زمان و مکان و نحوه ورود و اجرای طرح بهینهسازی، امکانپذیر نیست.
قرآن کریم به ما میآموزد که راه و رسم مصلحان و روشهای اصلاحات اجتماعی آنان دارای مراتب و مراحل متعدد است:
مرحله نخست، نصیحت و ارشاد و موعظه است. قرآن پیامبران را انذاردهنده و ناصح معرّفی میکند. «و ان من امةٍ الاّ خلا فیها نذیر» (فاطر /24)؛ «فبعث اللّه النبیّین مبشّرین و منذرین» (بقره /213)؛ «و ما نرسل المرسلین الاّ مبشّرین و منذرین» (کهف /56)؛ «لتنذر امَّ القری و من حولها» (انعام /92)
ویژگی موعظه و نصیحت و انذار آن است که باید همراه با نرمش و ملایمت باشد. حضرت موسی چنین دستور یافت: «اذهبا الی فرعون انّه طغی. فقولا له قولاً لیّنا لعلّه یتذکّر او یخشی» (طه /43-44).
در مورد رسول اکرم آمده که به سبب رحمت الهی با مردم خوشخوی و مهربان باشد: «و لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک» (آل عمران /159).
البتّه دیگران نیز باید به قدر توان به این سیره و اسوه حسنه اقتدا کنند32 و گرنه کسی به پایه آن رحمت الهی نمیرسد، و او کسی است که خداوند فرموده: «لقد جاءکم رسولٌ من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم»(توبه /128).
امام علی علیهالسلام میفرماید:
«فبالَغَ فی النصیحة و مضی علی الطریقة و دعا الی الحکمة و الموعظة الحسنة.»33
مرحله دوم، مجادله و مناظرات علمی و ارائه عقیدتی و جوابهای قاطعانه و عقلپسند است. تا بتوان افکار را روشن ساخت و به طرف مقابل فهماند که کارش خلاف و مفسدهانگیز است، نوبت به مراحل عملی نمیرسد.
حکومت اسلامی که برای رفع مفاسد مختلف و ایجاد اصلاحات کمر همّت بسته است باید ظرفیتها و تواناییها را بشناسد و با روشی معقول اوضاع آشفته و بینظمیهای اقتصادی و حقوقی و اخلاقی و تربیتی و دینی جامعه خود را اصلاح نماید؛ چنان که علی علیهالسلام میفرماید:
«و انّما ینبغی لأهل العصمة و المصنوع الیهم فی السَّلامة ان یرحموا اهل الذنوب و المعصیة و یکون الشکر هو الغالب علیهم و الحاجز لهم عنهم.»34
بنابراین طرح و روش اصلاحات عمومی باید ارشادی، توصیهای و توأم با سهلگیری و اغماض باشد؛ زیرا در امور مربوط به شخصیت و فرهنگ با مواد و مصالحی برخورد میکنیم که معماری و مهندسی آن جز از طریق نرمش و ملایمت، موعظت و تدرّج و به تعبیر خواجه انصاری «حوصله»35 و مرحلهبندی امکانپذیر نیست.
مرحله سوم و آخرین مرحله، استفاده از قهر و غلظت و شدت است. چنین روشی بیشتر در اصلاح امور سیاسی و اقتصادی به کار گرفته میشود.
هنگامی که گروهی از خواص و نخبگان و برجستگان جامعه، حقوق و مصالح ملّی را پایمال میکنند و با فسادانگیزی و همدستی با دشمن صلاح عمومی را به خطر میاندازند دیگر جای موعظه، ارشاد و نرمش نیست، بلکه جای ایستادگی و شدت و سرسختی و تغییر دفعی رفتار مذکور است. همان خدایی که میفرماید: «واخفض جناحک للمؤمنین»برای سرکوبی مفسدان فرمان میدهد: «یا ایّها النّبیّ جاهد الکفّار و المنافقین و اغلظ علیهم» (توبه /73 و تحریم /9). یا درباره بُغاة و اشرار میفرماید: «انمّا جزاء الّذین یحاربون اللّه و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتّلوا او یصلّبوا او تقطَّع ایدیهم و ارجلهم من خلاف» (مائده /33) و در مورد تنبیه و اجرای حد بر زناکاران میفرماید: «ولا تأخذکم بهما رأفةٌ فی دین اللّه» (نور/2)
در این طرح سه مرحلهای، برخی بین اصلاح و انقلاب فرق گذارده، میگویند اصلاح، سامان دادنهای آرام و تدریجی و غیربنیادی است و انقلاب، تغییرات بنیادی، در حالی که در اصطلاح اسلامی و قرآنی، اصلاح نقطه مقابل افساد است؛ چه تدریجی و ظاهری و به اصطلاح عَرَضی باشد، یا بنیادی و جوهری.36 از اینرو، اصلاحات و سامانبخشیهای انبیاء چه با نصیحت و موعظه، و چه با جدال احسن، یا غلظت و شدت در مقابل فسادها و مفسدان اصلاحناپذیر، در عرف قرآن اصلاح نامیده میشود. تفاوت درجات اصلاحگری به خاطر تفاوت افراد، زمینهها و مفاسد است.
رکن دیگر اصلاحات، وجود مصلح یا متصدیان اصلاحات است.
آیا هر کس میتواند مدعی اصلاح جامعه و رفع مفاسد باشد؟ و بدون این که خود صالح باشد یا موارد صلاح و فساد را بشناند، در پی سامان دادن امور باشد؟ اگر صرف ادعا کافی بود، قرآن کریم منافقان را تکذیب نمیکرد وآنها را مفسد نمیخواند. در مرحله سخن، فرعون هم خود را مصلح میداند: «و ما اهدیکم الاّ سبیل الرشاد»(مؤمن /29) و موسی را مفسد میخواند که در پی گمراهی است! «انّی اخاف ان یبدّل دینکم او ان یظهر فی الارض الفساد» (مؤمن /26)، با این که قرآن تصریح میکند فرعون مفسد است: «انّه کان من المفسدین» (قصص /4)؛ «الآن و قد عصیتَ قبل و کنتَ من المفسدین»
(یونس/91)
مصلح کسی است که طبیبگونه مواضع درد، خرابی و فساد را تشخیص دهد و راه درمان عملی را ارائه نماید. این اقدام عملی در عرف قرآن امر به معروف و نهی از منکر نامیده شده که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آن را برعهده دارد. پس اصلاح کاری پیامبرانه است:
«اصلاحطلبی، هم به عنوان یک شأن پیامبری در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است. البتّه هر امر به معروف و نهی از منکر لزوما مصداق اصلاح اجتماعی نیست، ولی هر اصلاح اجتماعی مصداق امر به معروف و نهی از منکر هست.»37
منکر، گناه و فساد است که در وضع جامعه و از طریق آن در وضع افراد اثر میگذارد و موجب نوعی اخلال و نابسامانی در سازمان اجتماعی میشود و مانند غذای مسموم خواهناخواه تأثیر نامطلوب میگذارد. مصلح باید گناه را از صواب و صلاح را از فساد تشخیص دهد، آن گاه به «معروف» امر کند. امّا این تشخیص و مبارزه با گناه به قصد اصلاح اختصاص به گروه خاصی ندارد. از دید قرآن، علاوه بر پیامبران و اولیای الهی (که در رأس مصلحان هستند) همه کسانی که واجد شرایط باشند «مصلح»اند. این شرایط تمسّک به قوانین الهی و کتاب آسمانی و اقامه نماز و عبادت است: «والّذین یمسّکون بالکتاب و اقاموا الصلوة انّا لا نُضیع اجر المصلحین» (اعراف /170).
معلوم میشود اصلاح واقعی در روی زمین بدون تمسک به کتاب آسمانی و فرمانهای الهی امکانپذیر نیست. علاوه بر این، به فرموده علاّمه طباطبائی آیه شریفه این حقیقت را تأکید میکند که دین تنها مربوط به جهان آخرت نیست، بلکه در متن زندگی انسانها و اجرای اصول عدالت و صلح و اصلاح جریان دارد.
مؤلف المیزان معتقد است براساس این آیه تنها با تمسّک به کتاب خدا و قوانین فطری اسلام میتوان در زمین به اصلاح رسید و از فساد جلوگیری نمود. با این استدلال که قوانین اسلام منطبق با فطرت و نیازهای اصیل فطری انسان میباشد و اصلاح بشر هم باید منطبق با فطرت باشد، پس انسان تنها با این قوانین الهی به اصلاح رسیده و راه رستگاری را مییابد و از این مسأله نتیجه میگیرند که قوانین اسلام نه تنها «دست و پاگیر و مانع پیشرفت» نیست، که یگانه راه سعادت مادی و معنوی است.38
سخن علاّمه طباطبایی پاسخ صریح به کسانی است که دین و قوانین آن را برای اداره جامعه و اصلاح امور ناکافی تلقی میکنند و حتّی آن را «افیون حکومتها» نیز میشمارند و دین را از سیاست جدا پنداشته، مخالف تشکیل نظام حکومتی مبتنی بر قوانین اسلامند، و بلکه اصلاحات را در حذف دین از صحنه اجتماع و کنار نهادن ارزشهای دینی میدانند؛ یعنی همان اصلاحات آمریکایی.39
خطای این به اصطلاح روشنفکران در این است که به افراط گراییده، هر خدمتی را اصلاح میدانند و گمان میکنند پیشرفتهای صنعتی جهان غرب همان اصلاحی است که جامعه دینی در پیِ آن است؛ امّا این طرز تفکر ناصواب است:
«هر چند اصلاح اجتماعی جامعه خدمت است، امّا هر خدمتی لزوما اصلاح اجتماعی نیست. اختراع داروی سل یا سرطان خدمت است، امّا اصلاح نیست. پیش بردن علوم خدمت است، امّا اصلاح نیست. هر پزشک که از بامداد تا شامگاه بیمار میبیند و معالجه میکند، خدمت اجتماعی میکند، امّا اصلاح اجتماعی نمیکند؛ زیرا اصلاح اجتماعی یعنی دگرگون ساختن جامعه در جهت مطلوب و کار پزشک این چنین نیست... البتّه خدمتگزاران بزرگ... ارزشمندند و خدمت کردهاند، گو این که مصلح شمرده نشوند.»40
دانش و صنعت امروز تنها به بشر توانسته خدمت کند، امّا اصلاحگری از آن برنمیآید و مخترعان، مصلح نیستند:
«دو تا اصطلاح است که غالبا اینها مترادف استعمال میشود، در صورتی که مترادف نیستند: یکی «خدمت» به انسان است و یکی «اصلاحِ» انسان. این دو تا، دو معنی است، دو تا مقوله است. گاهی ما به یک فرد یا یک اجتماع خدمت میکنیم؛ مثلاً این که یک شهر را آسفالت میکنیم، به یک انسانی هزار تومان پول میدهیم، یک خانه برایش میخریم و در اختیارش میگذاریم، این خدمت کردن به جامعه و فرد است، امّا این اصلاح نیست. گاه این خدمت بدون اصلاح ممکن است منجر به یک خیانت بشود. اگر من قبل از این که یک انسان را اصلاحش بکنم، به او خدمت بکنم، در این خدمت، به انحراف بیشتری کمک کردهام. بنابراین قبل از خدمت به انسان باید درصدد اصلاح انسان باشیم، و علم تنها به انسان خدمت میکند و هیچگونه رسالتی را برای رهبری و خوبتر شدن و اصلاح انسان تعهد نمیکند.
کدام علم، امروز در دنیا هست که اصلاح اخلاقی انسان را تعهد بکند؟ کدام رشته علمی است که تعقیب آن رشته علمی انسان متعالی بسازد؟ هیچ رشتهای. همه رشتهها انسان خودآگاه و آگاه بر طبیعت میسازد برای مقتدرتر شدن، بنابراین علم تنها خدمت به انسان میکند، در صورتی که رسالت مقدستر و فوریتر و مقدمتر علم، اصلاح انسان است.»41
از علم محض این کار برنمیآید. این کار تنها از عهده دین ساخته است که در اصل به همین منظور آمده است: «ان هذا القرآن یهدی للّتی هی اقوم» (اسراء /9).
از همین جاست که ثمره و فایده رفع مفاسد و ایجاد اصلاحات توأم با ایمان معلوم میشود. قرآن کریم میفرماید اگر اصلاح صورت نگیرد و جلو مفسدان سد نشود زمین (و اهل آن) تباه میشوند: «و لولا دفع اللّه الناس بعضهم ببعضٍ لفسدت الارض» (بقره /251).
منظور از فساد زمین، فساد ساکنان زمین (اجتماع) است که به دنبال آن کره زمین هم فاسد میشود.42 قرآن در جای دیگر ارزش و ثمره اصلاحگری را چنین بیان میکند: «ولو لا دفعُ اللّه الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بیعٌ و صلواتٌ و مساجد یذکر فیها اسماللّه» (حج /40)
این «بعض» از مردم که جلو فساد را میگیرند همان مصلحانی میباشند که با کمک دین و قوانین الهی فسادها و تباهیها را سامان میدهند، به فرموده علاّمه طباطبائی:
«علاوه بر دلالت آیه بر دفع کفّار به دست مؤمنان (یعنی مصلحان مورد تأیید خدا)، ظاهر آیه این است که صلاح زمین، صلاح مطلق و دائم (نه مقطعی) است، که جامعه را حفظ میکند.»43
اصلاح دائم، پاکسازی پیوسته محیط، تعمیر خرابیها، و جلا دادن روح و روحیههاست که پرتو آن، مصلح و غیر او را فرامیگیرد.
در ذیل آیه یاد شده روایتی از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله آمده که: «خداوند به خاطر اصلاح مردی مسلمان، وضع فرزندان او و نوه او، و حتّی اهل خانه او و بلکه اهل محله او را اصلاح میکند و مادام که آن مرد صالح در بین آنان هست آنان را در حفظ و حمایت خود محفوظ میدارد.»44
و از امام صادق علیهالسلام نقل شده است: «خداوند به احترام یک نمازگزار از شیعیان ما از بینمازان شیعه ما دفاع میکند...»45
مردمی که مصلح باشند با عذاب الهی از بین نمیروند: «و ما کان ربّک لیهلک القری بظلم و اهلها مصلحون» (هود /117)
بنابراین اقوامی که هلاک شدهاند، بدین دلیل بوده که مصلح نبودهاند و کسی به اصلاح امور توجّهی نمیکرده، یا به هشدار پیامبران اعتنایی نداشتند. در قرآن آمده که خداوند فساد و تباهی را دوست ندارد: «واللّه لایحبّ الفساد» (بقره /205).
منظور فساد تکوینی نیست؛ زیرا کسی در آن دخالت ندارد، دنیا و نشئه زمینی نشئه فساد، تنازع و فرسوده شدن، و سیر طبیعی موجودات پدید آمدن و از میان رفتن است، بلکه منظور فساد تشریعی، یعنی فسادی است که به دست بشر پدید میآید46 که متأسفانه فراگیر و فراوان است: «ظهر الفساد فی البرَّ و البحر بما کسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الّذی عملوا لعلّهم یرجعون» (روم /41)
این فساد ظاهر در زمین بر اثر عمل مردم است؛ یعنی به خاطر شرکی است که میورزند و گناهی است که میکنند.47
در مقابل، خداوند فایده تقوا، صلاح و اصلاح را نزول برکات از زمین و آسمان میشمارد: «ولو انَّ اهل القری آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السماء و الارض و لکن کذّبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون»(اعراف /96).
محبوبیت در افکار عمومی، فایده دیگر اصلاح همراه با ایمان است: «ان الّذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمان ودّا» (مریم /96)
گرچه روایات مصداق کامل و اتمّ آن را علی علیهالسلام و اهلبیت علیهمالسلام شمردهاند،48 امّا آیه مانع از این نیست که در مراحل دیگر همه مؤمنان و صالحان طعم این محبّت و محبوبیت در بین مردم را بچشند و از این مودّت الهی سهمی ببرند.
در آیه دیگر خروج از ظلمتها و تاریکیه و رسیدن به نور هدایت را دیگر فایده اصلاحگری و عمل صالح میشمارد49 و بالاخره انجامدهندگان کار نیک و اصلاحگران را بهترین مردم «خیرالبریّة» معرّفی مینماید.50
توفیق اصلاحگری و انجام عمل صالح از نظر قرآن بستگی به دو چیز دارد:
یکی استفاده از مال حلال: «یا ایّها الرُسل کلوا من الطّیبات و اعملوا صالحا»(مؤمنون /51).
به تعبیر المیزان، منظور از «اکل» هر گونه تصرف است، و جمله «واعملوا صالحا» میرساند که شکر نعمت، انجام عمل صالح است.51
و دیگر گفتار نیک؛ بدزبانی خود فساد و مفسدهانگیز است؛ لذا قرآن میفرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا اتّقوا اللّه و قولوا قولاً سدیدا. یصلح لکم اعمالکم»(احزاب /71-70).
تغذیه از حرام، هتاکی و بدزبانی و بیتقوایی به بار میآورد. امّا تقوا موجب میشود هم سخن حق بگوید و هم به مال دیگران چنگاندازی نکند. با چپاول، اختلاس و بیبندوباری اصلاح ایجاد نمیشود؛ از اینرو، در ابتدای این بحث از اصلاح خود، و درون و رعایت تقوا صحبت شد؛ یعنی اصلاحات فردی، چون اگر فرد خودساخته نباشد، نمیتواند به اصلاح دیگران بپردازد.
قرآن کریم علل مختلفی برای بعثت انبیاء ذکر میکند.52 از جمله مهمترین آنها برپایی عدل و داد و مبارزه با مفاسد اجتماعی و استقرار قسط و عدل بوده است.53 پیامبران نیامدند تا مردم را تنها به توحید در اعتقاد و معاد فراخوانند و صرفا با کتاب و حکمت آشنا سازند و درس تقوا و تزکیه بدهند و به لوازم عملی آن کاری نداشته باشند، چرا که در یک جامعه فاسد و سرشار از جرائم، دعوت مردم به توحید و معاد و تزکیه و تقوا چندان کارساز نیست.
تا در جامعهای اصلاحات صورت نگیرد و عدالت تحقق نپذیرد، عموم مردم توحیدی نخواهند شد و مبارزه با معلوم خواهد بود. چگونه میتوان در جامعه آکنده از مفاسد فردی و اجتماعی (مانند جامعههای جاهلی گذشته و قرن حاضر) مردم را تزکیه کرد؟ لذا موسی به همراه برادرش هارون در مسیر اصلاح افراد و جامعه گام برمیداشت: «و قال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی و اصلح ولاتتّبع سبیل المفسدین»(اعراف /142)
حضرت شعیب نیز هدف خود را اصلاح جامعه میدانست: «ان ارید الاّ الاصلاح ما استطعت» (هود /88).
مفسّران گفتهاند دایره این اصلاح عام و شامل اصلاح امور دنیایی و آخرتی میشود54 و راه و وسیله اصلاح را امر به معروف و نهی از منکر و موعظه و نصیحت برشمردهاند؛55 زیرا حضرت کار آنها را معروف و صالح نمیدانست و گرنه از آن نهی نمیکرد.56 هر چند حضرت شعیب این سخن را فرمودهاند، امّا «این همان هدفی است که تمام پیامبران آن را تعقیب میکردند؛ اصلاح عقیده، اصلاح اخلاق، اصلاح عمل و اصلاح روابط و نظامات اجتماعی.»57
به گفته المیزان:
«حقیقت دعوت انبیاء همانا اصلاح حیات زمینی انسانیت است که خدای تعالی از شعیب حکایت کرده است.»58
«[بنابراین] انبیاء آمدند زمین را اصلاح و زمینه رشد و تکامل جامعه را فراهم کردند، چیزی که باعث صلاح زمین است قسط و عدل است و شما با نقض پیمان، نقص پیمانه این نظام را فاسد نکنید «ولا تفسدوا فی الارض بعد اصلاحها» البتّه اگر سرزمینی فاسد شد خدا باز آن را احیا میکند: «واعلموا ان اللّه یحیی الارض بعد موتها» (حدید /17)59 اگر عدهای به طرف فساد رفتند جامعه میمیرد، ولی خداوند جوامع انسانی را رها نمیکند. خداوند دوباره جامعه را با قیام رادمردان عدالت خواه زنده میکند، امّا این بازسازی اجتماعی ساده و آسان نیست، چون همراه با شکنجههای توانفرسای تبهکاران است، انبیایی آمدند و جامعه مرده را زنده و مردم تبهکار را صالح کردند، خداوند به وسیله پیامبران بعدی به مردم میگوید اگر شما دیگر بار زمینه اصلاح شده را فاسد کردید بدانید عدهای قیام میکنند و با از بین بردن شما جامعه تباه شده را صالح میکنند، چون دستگاه گوارش این نظام خیانت را نمیپذیرد... تکذیب یک پیامبر تکذیب همه انبیاء است؛ زیرا دعوت همه پیامبران یکسان است و جز در برخی فروعات با هم اختلافی ندارند.»60
خط و مشی و هدف آنان نیز یکی است، بجز حضرت شعیب، قرآن کریم میفرماید پیامبران دیگر با مهمترین
مفاسد جامعه خود به مبارزه برخاستند؛ مثلاً در زمان حضرت صالح علیهالسلام چون اسراف و تبذیر رواج داشت، وی با این مفسده به مبارزه برخاست، او نه فقط خود، بلکه دیگران را نیز به مبارزه با آنها وادار میکرد: «ولاتطیعوا امر المسرفین الّذین یفسدون فی الارض و لایصلحون» (شعراء /152-151).
مسرفان، همان مفسدان هستند که از حد اعتدال بیرون شدهاند و با افساد هیچ ایمنی از عذاب الهی نیست.61
در زمان حضرت لوط مفاسد جنسی (مانند همجنسبازی) رواج داشت و مهمترین معضل و مشکل جامعه بود. آن حضرت قویا با این انحراف مبارزه میکرد: «اتأتون الذُکران من العالمین و تذرون ما خلق لکم ربّکم من ازواجکم بل انتم قومٌ عادون» (شعراء /165).
موسی علیهالسلام با سحر، ابراهیم علیهالسلام با بتپرستی و ستارهپرستی، که در زمان ایشان شایع بود درافتادند، و در زمان شعیب علیهالسلام کمفروشی و استثمار اقتصادی از مفاسد اجتماعی رایج آن عصر بود، که آن حضرت با آن مبارزه میکرد: «اوفوا الکیل ولاتکونوا من المخسرین وزِنوا بالقسطاس المستقیم و لاتبخسوا الناس اشیاءَهم ولاتعثوا فی الارض مفسدین» (شعراء /182-181).
در عصر ظهور اسلام همه این مفاسد (به اضافه گناهان و مفاسد دیگر) یکجا در جامعه جاهلی رواج داشت و رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله با زحمات طاقتفرسا به کمک آیات قرآن به مبارزه با آنها برخاست62 و فرمود: «ولاتقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن» (انعام /151) کار پیامبر این بود که: «یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم» (اعراف /157)
آیات یاد شده نشان میدهد که پیامبران برای برپایی قسط و عدل، با همه انحرافات و مفاسد جامعه خود مبارزه میکردند و میخواستند همه مفاسد را از میان بردارند. به عبارت دیگر نابودی کلیه مفاسد اجتماعی را نشانه گرفته بودند و گرنه در برنامه خود موفق نمیشدند.
مهندس مهدی بازرگان، هدف رسالت پیامبران را در دو چیز خلاصه میکند:
1 ـ انقلاب عظیم و فراگیر علیه خودمحوری انسانها، برای سوق دادن آنها به سوی آفریدگار جهانها.
2 ـ اعلام دنیای آینده جاودان بینهایت بزرگتر از دنیای فعلی.63
از میان این دو هدف، وی هدف نهایی پیامبران را نیل به حیات اخروی دانسته است؛ یعنی انقلاب عظیم پیامبران برای نابودی خودمحوریها (خودسازی اخلاقی) در جهت برخورداری از حیات اخروی ایدهآل بوده است. ایشان به مسأله عدالت اجتماعی و اصلاح و مبارزه شدید پیامبران با مفاسد اجتماعی که این همه قرآن بر روی آن تأکید دارد توجّه نکرده و اصلاح جامعه را دور از شأن خدا و پیامبران دانسته، مینویسد:
«ابلاغ پیامها و انجام کارهای اصلاحی و تکمیل دنیا در سطح مردم، دور از شأن خدای انسان و جهان است و تنزل دادن مقام پیامبران به حدود مارکسها، پاستورها و گاندیها، یا جمشید و بزرگمهر و حمورابی.»64
در نقد دیدگاه یاد شده میپرسیم: مگر بناست هر کس کار اصلاحی میکند مارکس و پاستور و گاندی تلقی شود؟
اصلاحات اجتماعی یک ضرورت است؛ خواه آن را پیامبران انجام دهند، یا امثال مارکس و پاستور و گاندی.
به علاوه چه کسی ادعا کرده است که اصلاحات پیامبران خدا در حدّ اصلاحات متفکّران بشری بوده است تا در مقام مقایسه، آنان را در حد مصلحان بشری تنزّل دهیم؟ پیامبران اهداف و وظایف گوناگونی داشتهاند که مهمترین آنها تکامل روح انسانهاست که همان عبودیت تلقی میشود65 و سایر هدفها و کارها، مقدمهای برای این ذیالمقدّمه است.
اگر گفته میشود هدف نهایی آنها عبودیت است، به این معنی نیست که اصلاحات اجتماعی و تحقق عدالت اجتماعی نادیده گرفته شود. اصولاً حکومت دینی که حاکمش پیامبر باشد، نمیتواند به بهانه اصلاح فردی و شکوفایی ارزشهای معنوی، مردم را به تنگدستی و فقرزیستی و تحمل انواع مفاسد فراخواند؛ زیرا تا در جامعه مفاسد ریشهکن و عدالت مستقر نشود، زمینههای رشد و کمال انسانها فراهم نخواهد شد.
مهندس بازرگان فقط به اصلاحات شخصی توجّه کرده؛ یعنی مردم به کمک تعلیمات دینی، خودشان اخلاق و رفتارشان را اصلاح کنند، از اینرو، آیه 25 سوره حدید را چنین معنی میکند:
«معنی و منظور آیه، آن طور که بعضیها تصور و تبلیغ کردهاند این نیست که مردم و دیگران را برای مبارزه با ظلم، استبداد و استکبار، یا بسط عدالت و دیانت در دنیا بسیج نمایند، بلکه خود مردم در اخلاق و رفتارشان عامل به عدالت و قسط باشند.»66
وی تصور کرده که بدون اصلاح جامعه، یعنی اصلاح اساسی نهادها و ساختار سیاسی آن میتوان عدالت را تحقق بخشید. درست است که اصلاح رفتارها و اخلاقیات مردم و توجّه آنها به آخرت از اهمیّت بسزایی برخوردار است، امّا بدون اصلاحات اساسی اجتماعی و صرفا با پند و اندرز نمیتوان رفتارهای شخصی مردم را اصلاح نمود. آیا در جامعهای که نفاق، فقر، تبعیض، ظلم، ارتشاء، اختلاس و دهها فساد دیگر وجود دارد، میتوان دیانت را در میان آنها رواج داد؟! اگر جواب مثبت است، چرا پیامبران با مفاسد و مفسدان اجتماعی مبارزه کردهاند و در این راه به شهادت رسیدهاند؟! اگر امنیت و عدالت تنها با نصیحت مستقر میشد دیگر چه نیازی به دستگاه عریض و طویل اجرایی و قضایی و احکام جزایی بود. روشن است که بدون اصلاحات اجتماعی و تنها با اصلاح تکتک افراد نمیتوان عدالت اجتماعی را در جوامع بشری حاکم ساخت.
نگرانی عمده مهندس بازرگان از تشکیل حکومت دینی است. به نظر وی نباید براساس ارزشهای دینی حکومت تشکیل داد و پیامبران هم به دنبال تشکیل حکومت نبودهاند و اگر هم پیامبرانی حکومت تشکیل دادهاند استثنا بوده است.67
پاسخ این است که همین استثناها ـ به زعم ایشان ـ نشانه آن است که حکومت دینی (برای اصلاحات کلان اجتماعی) ضرورت داشته است. اگر تشکیل حکومت امر غیردینی بود چرا آن پیامبران، بر مردم حکومت کردند؟ معلوم میشود بدون حکومت و دولت به هدف موردنظر نمیرسیدهاند؛ مثلاً یکی از راهکارها و ابزار مهم اصلاحات، امر به معروف و نهی از منکر است و این فریضه یعنی اصلاح عام، بدون تشکیل دولت میسّر نیست.68
امام باقر علیهالسلام فرمود:
«انّ الامر بالمعروف و النهی عن المنکر سبیل الانبیاء و منهاج الصلحاء، فریضةٌ عظیمةٌ بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلّ المکاسب و تردّ المظالم و تعمر الارض...»69
با توجّه به آنچه گذشت، روشن است که مرکز ثقل و منبع سوخت و موتور محرّکه اصلاحات در یک حکومت دینی، خود دولت است. ابتدا پیامبران و پیروان خالص آنان علیه مفاسد کلی جامعه قیام کرده و بر ویرانههای فرهنگ ضد دینی حکومت دینی تشکیل میدهند، از اینرو، تشکیل دولت، گام اساسی در راه تحقق اصلاحات واقعی است و بدون آن، اجرای بسیاری از احکام ممکن نیست. در مرحله بعد، حکومت از درون به آفتها، آسیبها و مفاسد تهدیدکننده دچار میشود.
این جا این سؤال مهم بخصوص در عصر حاضر پیدا شده که گرانیگاه و موتور محرّکه اصلاحات چیست؟
برخی، مردم را صاحبان اصلی کشور و متصدیان اصلاحات قلمداد کرده، و میگویند:
«مجموعهای از احزاب و تشکلهای سیاسی و صنفی معتقد و وفادار به شعارهای دوم خرداد، صالحترین مرکزیت برای پیشبرد ماشین اصلاحات را تشکیل میدهند [و ضمن مدلل کردن آن معتقدند] این مرکز نمیتواند دولت باشد، چرا که دولت و قوه اجرائیه کشور، ظرفیت مشخص و محدودی دارد، حال آن که اصلاحطلبی یک جریان فراگیر و گستردهای است که دولت را نیز شامل میشود.»70
امّا اولاً، در حکومت الهی و اسلامی، این وظیفه دولت است که مفاسد را ریشهکن نماید. آیات قرآن کریم ضمن همگانی شمردن وظیفه امر به معروف و نهی از منکر در درون جامعه اسلامی، بر اطاعت و پیروی از حاکم اسلامی و اولیالامر تأکید میکند؛ یعنی کسی حق ندارد خودسرانه هر چه به مذاق و سلیقهاش خوش نیامد از آن نهی کند و آن را فساد شمارد، یا حدّی را اجرا کند.
ثانیا در حکومت دینی که پیامبر صلیاللهعلیهوآله و حضرت علی علیهالسلام حاکم هستند، اگر این دو بزرگوار اقدام به اصلاح نکنند مردم چه میتوانند بکنند؟
خط مشی و جهتِ اصلاحات توسط حکومت اسلامی تعیین میشود و مردم، حاکم را در تحقق بخشیدن آن یاری میکنند. قرآن کریم میفرماید: «و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا»(حشر /7) و در حکومت غیرمعصوم، ملاک و معیارهای اصلاحات تعیین شده و باز مردم با رعایت آن موازین، حکومت را در مهار و کنترل مفاسد یاری میکنند، و اگر مفسدهای در کار حکومت مشاهده کنند از باب «النصیحة لائمة المسلمین» به امر به معروف و نهی از منکر میپردازند و با اطلاعرسانی و انتقاد بجا و بموقع این امکان را به دولت میدهند که نقاط فاسد و ناصالح اجزای مجموعه خود را اصلاح نماید و به سامانبخشی کلیه امور اقدام کند.
ثالثا، از سیره عملی پیامبر وائمه علیهمالسلام برمیآید که حکومت اسلامی عهدهدار و مرکز ثقل اصلاحات است. مشکل و مفسدهای که پیش میآمد، آنان رأسا اقدام و مردم را به انجام دستور خدا ترغیب میکردند، و این از شأن و جایگاه مردم نمیکاهد؛ فرضا که مردم متوجه نقض قانون، دزدی، قتل، ناامنی و غیره شدند، آیا خود میتوانند به رفع آن اقدام نمایند؟ و گرنه خود، مفسدهای است که به هرج و مرج میانجامد و لذا خود اعتراف میکنند.
«طبیعی است که اجزای مختلف حاکمیت و همچنین برخی از نهادهای جامعه مدنی «متصدی» اصلاحات هستند، امّا به این معنی که موظفند خواست و اراده عمومی را تحقق عملی و عینی بخشند.»71
پس دولت است که خواست مردم را تحقق میبخشد و نه برعکس.
در این باره فرمایش علی علیهالسلام رهگشاست که میفرمایند: «اللّهم انّک تعلم انه لم یکن الّذی کان منّا منافسةً فی سلطان ولا التماس شیء من فضول الحُطام، ولکن لنردّ المعالم من دینک، و نُظهر الاصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطَّلة من حدودک».72 مانند این عبارت از امام حسین علیهالسلام نیز نقل شده است.73 در این فرمایش، امام علیهالسلام چهار هدف اساسی به صورت چهار اصل بنیادین برای اصلاحات اسلامی و قرآنی ذکر میکنند. توضیح هر یک از این چهار اصل را از زبان شهید مطهری میآوریم که جامع و روشنگر است:
الف ـ «نرد المعالم من دینک»: «نشانههای محو شده راه خدا را که جز همان اصول واقعی اسلام نیست بازگردانیم»؛ یعنی بازگشت به اسلام نخستین و اسلام راستین، بدعتها را ازمیان بردن و سنتهای اصیل را جایگزین کردن؛ یعنی اصلاحی در فکر و اندیشهها و تحوّلی در روحها و ضمیرها و قضاوتها در زمینه خود اسلام.74
ب ـ «نظهر الاصلاح فی بلادک»: اصلاح اساسی و آشکار و چشمگیر که نظر هر بیننده را جلب نماید و علائم بهبودی وضع زندگی مردم کاملاً هویدا باشد، در شهرها و مجامع به عمل آوریم؛ یعنی تحولی بنیادین در اوضاع زندگی خلق خدا.75
شهید مطهری در جای دیگر که این جمله را معنی کرده، نمونه تحول بنیادین در زندگی مردم را چنین برمیشمارد:
«سامان به زندگی مخلوقات دادن، شکمها را سیر کردن، تنها را پوشانیدن، بیماریها را معالجه کردن، جهلها را از میان بردن، اقدام برای بهبود زندگی مادی مردم، زندگی مادی مردم را سامان دادن، که علی علیهالسلام در نامهای هم که به مالکاشتر نوشته است، وقتی هدفهای او را برای حکومت ذکر میکند که تو چه وظیفهای داری، از جمله میگوید: «و استصلاح اهلها و عمارة بلادها» انسانها را اصلاح و شهرها را عمران بکنی.»76
ج ـ «یأمن المظلومون من عبادک»: بندگان مظلوم خدا از شرّ ظالمان امان یابند و دست تطاول ستمکاران از سر ستمدیدگان کوتاه شود؛ یعنی اصلاح در روابط اجتماعی انسانها.
د ـ «تقام المعطّلة من حدودک»: مقررات تعطیل شده خدا و قانونهای نقض شده اسلام، بار دیگر به پا داشته شود و حاکم بر زندگی اجتماعی مردم گردد؛ یعنی تحوّلی ثمربخش و اسلامی در نظامات مدنی و اجتماعی جامعه.
هر مصلحی که موفق شود این چهار اصل را عملی سازد؛ افکار و اندیشهها را متوجه اسلام راستین سازد و بدعتها و خرافهها را از مغزها بیرون براند، زندگی عمومی را از نظر تغذیه و مسکن و بهداشت و آموزش و پرورش سامان بخشد، روابط انسانی انسانها را براساس برابری و برادری و احساس اخوت همسانی برقرار سازد و ساخت جامعه را از نظر نظامات و مقررات حاکم طبق الگوی خدایی اسلامی قرار دهد، به حداکثر موفقیت نایل آمده است.77
امام حسین علیهالسلام در وصیتنامه خود مینویسد: «انّما خرجتُ لطلب الاصلاح فی اُمّة جدّی»78، اصلاح امّت اسلام جز با آن چهار اصلی که امام علی علیهالسلام فرمودند امکانپذیر نیست؛ لذا امام حسین علیهالسلام بلافاصله منظور خود را چنین اعلام میدارند: «ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدّی و ابی علیبن ابیطالب علیهالسلام .»79
این عبارت به دو نکته اشاره دارد:
1 ـ معرّفی ابزار و وسیله محوری اصلاحات مورد نظر امام علیهالسلام که همان اجرای دقیق و همهجانبه دو اصل اجتماعی و قرآنی امر به معروف و نهی از منکر است. بدین وسیله اهداف الهی محقق شده، سنتها احیا، احکام تعطیل شده اجرا، امور مردم اصلاح و مظلومان به امنیت میرسند. از اینرو، این دو اصل مهم و حیاتی علّتالعلل قیام حسینی معرّفی میشود.
2 ـ اصلاحات مورد نظر امام حسین علیهالسلام براساس سیره و روش حکومتی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و علی علیهالسلام است و معلوم است که سیره آن دو بزرگوار متن اسلام ناب و زلال بوده است و تحقق بخشیدن به همه دستورات قرآن.
امام موسی بن جعفر علیهالسلام میفرماید: حق را اهلی است و باطل را اهلی، پس اهل حق دست به دعا برمیدارند که خداوند امّت را به وسیله ما اهلبیت اصلاح کند و خداوند ما را همچون رحمتی برای پشتیبانی ناتوانان و تودههای مردم برانگیزد. آن گاه امام علیهالسلام در معرّفی این دعاکنندگان میفرماید: «اولئک شیعتنا و اولئک منّا و اولئک حزبنا و اولئک اهل ولایتنا.»80
این سخن، بروشنی اصلاحات مبتنی بر تعالیم دین را مطرح نموده، به این نکته مهم اشاره دارد که اصلاحطلبان اجتماعی باید محور و اساس اصلاحات را مکتب و ائمه دین قرار دهند؛ زیرا تنها چنین اصلاحات و مصلحانی مورد نظر ائمه و حزب وفادار به آنها میباشند.
مادام که حکومت طاغوتی و نظام جاهلی بر سر کار است، خود آن نظام، بزرگترین مفسده و مصداق منکر است و ارجمندترین جهاد اصلاحگرانه، سخن حقی است که به امام جائر گفته شود؛81 از اینرو، تمام نیروهای مؤمن، باید در اصلاح ساختار این نظام سیاسی بکوشند، چرا که «انقلاب خود یک اصلاح بزرگ است»82 و به نابودی ریشه مفاسد (نظام طاغوتی) میانجامد و آن گاه که حکومت دینی بر سر کار آمد، هر گونه اخلال و نقطه کور فساد است؛ چه فسادهایی که از قبل در میان جامعه مانده و چه فسادهایی که در طول زمان بر اثر غفلتها، سوء مدیریتها، تجاوزها و خطاها به وجود آمده، همه باید شناسایی و اصلاح شود.
قرآن کریم هرگونه رجعت به دوران جاهلیت83، نفاق84، سرپیچی از دستور رهبری جامعه اسلامی،85 همکاری مخفیانه با دشمن،86 تضعیف جبهه خودی،87 اشاعه فحشا و منکرات،88 مفاسد اخلاقی،89 رباخواری،90 ایجاد ناامنی91 و امثال آن را مصادیقی آشکار از فساد میداند که نیازمند اصلاحند و آن انقلاب اوّلیه و اصلاحگری باید در همه این زمینهها تداوم داشته باشد.
در جامعه و شرایط کنونی ما، رهبر معظم انقلاب خط و مشی کلی اصلاحات را آشکار ساخته و نمونهها و مصادیقی روشن، مفید و کارآمد از اصلاحات اسلامی و قرآنی را ذکر نمودهاند که جامه عمل پوشاندن به آنها بسیاری از معضلات را حل میکند و نظامی سالم پدید میآورد:
1 ـ ما احتیاج داریم که دستگاه اداریمان مقرراتی داشته باشد که برای همه یکسان باشد و در آن تبعیض نباشد، اگر بود نقطه فاسدی است و باید اصلاح شود.
2 ـ باید رشوه و ارتشاء وجود نداشته باشد، اگر بود فساد است و باید اصلاح شود.
3 ـ راههای کسب ثروت باید مشروع باشد. اگر کسانی از راههای نامشروع کسب ثروت کردند، این فساد است و باید اصلاح شود.
4 ـ اگر کسانی از امتیازات بیجا استفاده کردند و ثروتهای بادآورده پیدا کردند و دیگران را به قیمت این که خودشان ثروتمند بشوند، فقیر کردند، این فساد است و باید اصلاح بشود.
5 ـ اگر در جامعه امتیازات انحصاری به وجود آوردند و همه نتوانستند از فرصتهای برابر استفاده کنند، این فساد است و باید اصلاح بشود.
6 ـ اگر امنیت شغلی و ثبات مقررات نبود، اگر انسانی میخواهد در جامعه کار کند، دست و پایش را بستند و برای تلاش کردن به او فرصت ندادند، این فساد است و باید اصلاح شود.
7 ـ اگر در جامعه گرایش مصرفی رو به رشد است، این فساد است.
8 ـ اگر در تلاشهای اقتصادی، دلالی بر تولید ترجیح دارد، این فساد است.
9 ـ اگر مردم دچار حالت بیانضباطیاند، بخصوص مسؤولان بخشهای اداره کشور بیانضباطند و انضباط اجتماعی نیست، این فساد است.
10 ـ اگر احساس مسؤولیت نیست، این فساد است.
11 ـ اگر در جوانان ملکات انسانی ـ یعنی شجاعت، صفا، صدق، نشاط، فعّالیّت و کار ـ رشد پیدا نمیکند، این فساد است.
12 ـ اگر روابط جنسی ناسالم در جامعه هست، این فساد است.
13 ـ اگر اعتیاد در جامعه هست، این فساد است.
14 ـ اگر سطح معرفت و شعور عمومی در حد مطلوب نیست، این فساد است.
15 ـ اگر وظیفهشناسی در مسؤولان نیست، این فساد است.
16 ـ اگر کسانی هستند که خانوادهها را ناامن میکنند، اگر کسانی هستند که شهرها، و خیابانها و جادهها و روستاها را ناامن میکنند، این برای کشور فساد است.
17 ـ اگر جرم و جنایت هست، اگر دسترسی به قضاوت عادلانه نیست، اگر رسیدگیهای قضایی طولانی میشود و پروندهها مدتها میماند، این فساد است، باید [آن را] اصلاح کرد، باید از جرم و جنایت پیشگیری کرد.92
موارد فوق (که تنها نمونهها و مصادیق برجسته از اصلاحات محسوب میشوند و میتوان موارد دیگری بر آنها افزود) همه ابعاد و جنبههای اصلاحات را در برمیگیرد؛ یعنی شامل اصلاحات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی، اداری، قضایی و غیره میشود.
این موارد هنگامی محقق میشود که با برنامهریزی، نظم، نظارت دقیق و تلاش عملی و پیگیر و بهرهگیری از همه امکانات و اهرمها و ابزارهای اجرایی حکومتی همراه باشد؛ چرا که: «این اصلاحات با تعارف انجام میگیرد، این اصلاحات با قاطعیت و با اقدام انجام میگیرد.»93
اضافه کنیم که در مقابل، مصادیق اصلاحات آمریکایی زیادند؛ از جمله: «برداشتن حجاب، شکسته شدن مرزهای اخلاقی، و برچیده شدن حکومت قرآن و انطباق قوانین با اسلام»94 که همه اینها به جای خود مفسده و تباهیآفرین هستند.
علاوه بر این که قرآن اصلاح واقعی (رفع گناه و منکرات) و مصلحان حقیقی (انبیاء، اولیاء، صلحاء و آمران به معروف وناهیان از منکر) را معرّفی میکند، چهرههایی را معرّفی مینماید که ادعای اصلاح در زمین دارند و خود را مصلح قلمداد میکنند.
قرآن کریم میفرماید این ادعا کذب است و آنان مصلح نیستند، بلکه عمل آنها فسادگری در زمین است. در مورد منافقان آمده است: «و اذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض قالوا انّما نحن مصلحون. الا انّهم هم المفسدون و لکن لایشعرون»(بقره /12-11) منافقان تنها ظاهر خود را اصلاح کرده، در درون همچنان دلی پر از کینه و عداوت نسبت به حق و جبهه توحید داشتند. به اصطلاح نگرشی همخوان با تفکّرات باطل و امیال و اهداف ناسالم خود داشتند. کارشان «تبلیغ سوء علیه نظام اسلامی، القای شبهه در صحت دعوی وحی و نبوت و صحیح بودن دعوت به مبدأ و معاد بود»95 و نیز جنگافروزی و فتنهانگیزی و پنهان داشتن کفر و آزار و اذیّت مؤمنان.96 قرآن کریم در برابر منافقان که ادعای اصلاح دارند، اسرارشان را افشا میکند و از درون تیره آنان پرده برمیدارد. قرآن آنها را مُفسد میخواند و در جای دیگر از فساد در زمین و قطع رحم آنان سخن میگوید: «فهل عسیتم ان تولّیتم ان تفسدوا فی الارض و تقطعوا ارحامکم» (محمد صلیاللهعلیهوآله /22) و یا آنان را تباهکننده حرث و نسل معرّفی میکند: «و اذا تولّی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل» (بقره /205)، بلکه میگوید از دین خدا برای تفرقه بین مسلمانان و ترویج کفر استفاده میکنند و مسجد را سنگر مبارزه با خدا میسازند.97
با این همه، منافقان مدعّی اصلاحند. چنان که اکنون شاهد هستیم کسانی که دشمنی آنها با انقلاب اسلامی روشنتر از کفر ابلیس است، با ظاهری خیرخواهانه، خواهان اصلاحات در جمهوری اسلامی شدهاند، بلکه فقط خود را اصلاحطلب میخوانند و بس! و برای ایجاد تفرقه میان صفوف مسؤولان و ملت، آنان را با پسوندهای اصلاحطلب، اصولگرا، سنتی، مدرن، انحصار طلب و غیره نام میبرند تا در یک غوغاسالاری پوشالی، مخاطبانی برای اوصاف خود یافته و به هدف شوم خود یعنی تفرقهاندازی و رسیدن به قدرت برسند. منافقان بر مدعای دروغین خود سوگند نیز یاد میکنند: «ولیحلفنّ ان اردنا الاّ الحسنی» (توبه /107)، امّا نمیدانند که کارشان جز فساد نیست «ولکن لایشعرون»:
«عقل نظری سالم برای فهم درست معارف و عقل عملی سالم برای اجرای صحیح یافتههای علمی، دو رکن استوار و اساسی ایمان است و منافقان از هر دو محرومند. آنان بر اثر تسویل و تزیین نفس، حق را از باطل و اصلاح واقعی را از فساد حقیقی تشخیص نمیدهند، بلکه باطل را حق و حق را باطل و صلاح را فساد و فساد را صلاح میپندارند، نظیر فرعون که خود بزرگترین عامل فساد بود، «فاکثروا فیها الفساد» (فجر /12)، ولی خود را هادی و مرشد میپنداشت: «ما اهدیکم الاّ سبیل الرشاد» (غافر /29)... منافقان بر اثر حرمان از عقل عملی سلیم به جای امر به معروف و نهی از منکر، اهل امر به منکر و نهی از معروف بودند: «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یأمورن بالمنکر و ینهون عن المعروف»(توبه /67).»98
این کار البتّه ویژگی همه منافقان است و مخصوص افراد صدر اسلام نیست،99 همیشه چنین بوده که برعکس برنامه مؤمنان که دائما از طریق امر به معروف و نهی از منکر در اصلاح جامعه و پیراستن آن از آلودگی و فساد کوشش دارند، منافقان (اصلاحگران دروغین) دائما سعی میکنند که فساد همه جا را بگیرد و معروف و نیکی از جامعه برچیده شود تا بهتر بتوانند در چنان محیط آلودهای به اهداف شومشان برسند.100
آنچه بنیامیه (و به تعبیر قرآن شجره ملعونة «اسراء /60») تبلیغ میکرد، (یعنی تحریف حقایق اصیل و ناب. ایجاد بدعت) به اسم اصلاح بود، امّا واقعا جز افساد و فتنهانگیزی چیزی نبود و آنان گروه مفسد بودند نه مصلح؛ همان گونه که اسلام بنیامیه، مانند منافقان، کفر پنهان بود و جامه زیبای اسلام به تن کرده و به نام دین و مذهب با دین معارضه میکردند.
نمونه عینی و ملموس امروزین اسلام بنیامیه و اسلام منافقان، اسلام آمریکایی است. اصلاحات آمریکایی، مصداق روشن و انکارناپذیر از نوع اصلاحات منافقان و بنیامیه است. امروز آمریکا در سطح وسیع به ترویج اسلام آمریکایی میپردازد و بدین وسیله هم با فرهنگ و معارف اصیل اسلامی به مبارزه برمیخیزد و هم اسلام ناب را از محتوا و احکام و قوانین و ارزشهای حرکتآفرین چون ایمان، جهاد و شهادت، عفاف، حق و عدل و آزادی ومعارضه با کفر و شرک و نفاق تهی میسازد و به ناآگاهان ارائه میدهد و نام آن را اصلاحات مینهد.
اصلاحات موردنظر آمریکا نیز که تهی از آموزههای دینی است، استراتژیای است برای مهار کردن جنبشهای اسلامی و استقلالطلبانه. از نظر آمریکا اصلاحطلب به افراد و گروهها و کشورهایی اطلاق میشود که در چهارچوب سیاستهای کلی غرب (و در رأس آن آمریکا) فعّالیّت دارند.
هر فرد یا گروهی که حذف دین و لغو ارزشهای اسلامی را فریاد کند، مصلح تلقی شده، هر کس غیر این باشد سرکش، یا متمرّد خوانده میشود. هیچ گاه نشده از مبارزات حقطلبانه و اتحاد امّت اسلامی مردم ما به عنوان اصلاحگری نامبرده شود، بلکه باانواع ترفندها، چهره مصلحان واقعی را مخدوش نموده است و برعکس هر یاغی قانونشکن و هتاک به حریم اسلام را اصلاح طلب و مترقی قلمداد کرده است و آنچه به عنوان حاصل و ثمره این نوع اصلاحات باقی میماند، تأمین منافع نامشروع آمریکا، سیطره جهنمی او بر جوامع اسلامی، استقرار مهرههای وابسته در تشکیلات و نظامها و دولتهای اسلامی، تخریب شریعت، تعطیل قوانین و ارزشها و وهنجارهای الهی به بهانههای مختلف، ترویج دموکراسی از نوع لیبرالیستی و آمریکایی آن و گسترشِ فراگیرِ جلوههای منحط فرهنگ غربی در میان جوانان جوامع اسلامی است.
اصلاحات آمریکایی جریان خطرناکی است که نمیتوان بسادگی از کنار آن گذشت. این جریان مخرب با بسترسازی و سازماندهیهای منظم و پیگیر در جامعه اسلامی ما چهره نمود و با صرف وقت و میلیونها دلار، مراحلی را طی کرده و مترصد بهرهگیریهای لازم و وارد آوردن ضربات نهایی است.
برای شناخت عمقِ انگیزهها و عملکردهای آمریکا و کالبدشکافی دقیق اصلاحات آمریکایی باید بسترسازی او را در معارضه با نظام اسلامی بشناسیم. این بسترها و زمینهها در زمان کوتاه و سالهای اخیر رخ نداده، بلکه پیشینه و سابقه آن به سالهای آغازین نهضت برمیگردد و در سالهای اخیر شدت یافته و امروز به شکل عریان و آشکار و مستقیم، اسلام و نظام اسلامی را نشانه میرود.
این بسترها عبارتند از حمایت از جریان روشنفکری مسلمان تجددخواه افراطی،القای توهم توطئه (یعنی ما دچار توهم توطئه شدهایم و گرنه توطئهای و دشمنی و تهاجمی وجود ندارد، ما به غلط از دیگران دشمنتراشی میکنیم و گرنه آنها دشمن ما نیستند!)، عضوگیری از خانواده انقلاب و مشابهتسازی (یعنی القای شباهت و هماهنگی بین سخنان و عملکردهای بعضی از خودیها با شعارها و تحلیلهای بیگانگان و در نهایت غلتیدن به سمت دشمن. ضمنا برای آمریکا هرگز مهم نیست که این عناصر که از خانواده انقلاب محسوب میشوند، از میان روحانیان باشند یا سیاسیون و دانشجویان و نویسندگان، آگاهانه باشد یا ناآگاهانه، چون بالاخره در مسیر تحقق اهداف و آمال او حرکت میکنند.
آنچه برای او حائز اهمیّت است، جدا شدن از خانواده انقلاب، ایستادن در مقابل آن، و حملهور شدن به اصول و مبانی دین و قانون اساسی نظام و هتک همه چیز و زیر سؤال بردن ارکان نظام میباشد. این هماهنگی از درون و بیرون، بستر و زمینه بسیار مناسب و تعیینکنندهای است که اصلاحات آمریکایی را با سرعت و شتاب بیشتر به پیش میبرد.) و بالاخره شبههافکنی و تردیدآفرینی. البتّه هدف نهایی در تحرکات دشمن (و عوامل وابسته داخلی او) فروپاشی حکومت دینی و انتقال آن به روشنفکران غربزده است.
با توجّه به اعتقادات ریشهدار مردم مسلمان و سابقه مبارزاتی آنان در مقابل استکبار بر سر اصول و مبانی اعتقادی، آمریکا بصراحت مخالفت با دین را پیش نمیگیرد. تردید و شبههافکنی نسبت به مقدسات دینی چارهای است که اندیشیده میشود و بستر مناسبی برای اصلاحگران آمریکایی محسوب میگردد.
تهاجم فرهنگی از طریق مطبوعات و ایادی آمریکا و اختصاص بودجه بیست میلیون دلاری، نمونهای از این اقدامات است. «هنری پرکت» مسؤول سابق امور ایران در وزارت خارجه آمریکا میگوید:
«اگر موجی که در مطبوعات اصلاح طلب ایران با تز امکان ارتباط با آمریکا شروع شده و حالا به تردید در اساسیترین وجوه انقلاب اسلامی مشغول است بتواند از حریم روحانیّت عبور کند و از آن طریق ولایت فقیه را بر کشتی تردید سوار کند، بار سنگینی از دوش آمریکا برداشته خواهد شد.»101
این تهاجم ابتدا علیه قانون اساسی، آن گاه مقدسات دینی، ولایت فقیه و سخن از اصلاحات و تجدیدنظر در مبانی اسلامی بود و با هدف فساد و تباهی و در نهایت فروپاشی نظام اسلامی، این خاکریزها یکی پس از دیگری در معرض تهدید قرار گرفت. شدت کار تخریبی عوامل مطبوعاتی آمریکا به حدّی بود که عرصه تفکر و قلم را به صورت «پایگاه دشمن» درآوردند، تا آن جا که حتّی تحلیلگران غربی به تعجّب و شگفتی افتادند. «الکساندر آلدره» نویسنده مشهور فرانسوی در گفتوگو با نشریه لیبراسیون در تحلیل اوضاع فرهنگی و مطبوعاتی ایران میگوید:
«من در هیچ کجای دنیا و در هیچ انقلابی از انقلابهای تاریخ ندیده و نشنیدهام که روشنفکران یک جامعه، در کشاکشی ویرانگر، بنیانهای پولادین جامعه خود را با پتک تحلیلها و رفتارهای سیاسی درهم بکوبند. امّا این اتفاق بیسابقه در انقلاب ایران در حال انجام است.»102
برای مشخص شدن این که چگونه روشنفکران غربزده بنیانهای پولادین دینی و عقیدتی این جامعه را با پتک تحلیلها و رفتارهای سیاسی خود مورد یورش و تهاجم قرار دادند باید شبههافکنیهای مفسدان آمریکایی در سطح مطبوعات ایران که از بودجه نظام اسلامی بهره گرفته، به معارضه با اسلام و انقلاب برخاستند به طور دقیق مورد شناسایی و بررسی قرار گیرد.
در این حرکتهای تخریبی به نام اصلاحطلبی به حریم «وحی»، قرآن، انبیاء، امامان معصوم و احکام جزایی اسلام نیز جسارت شد و اصولاً دین افیون تودهها و حکومتها خوانده شد و آنچه بنیامیه با شمشیر اعمال کرده بودند، اینان با نیش قلم و زبان به کار بستند.
با تکیه بر همین عوامل داخلی، طبیعی است که لحن آمریکائیان تغییر میکند و با جسارت و گستاخی مطالبات خود را مطرح مینمایند و همین جاست که چهره اصلاحطلبان آمریکایی نمایان میشود و جهت و هدف اصلی کسانی که در داخل کشور بر طبل اصلاحات میکوبند و جدایی دین از سیاست و گسترش آزادی به سبک غرب و تعطیل شدن قوانین در باب مجازاتهای اسلامی و وسعت یافتن دامنه تساهل تا آزاد شدن امور جنسی و تغییر در قانون اساسی و ناکارآمد شمردن حکومت دینی را مطرح مینمایند، آشکارتر میشود.
در ادامه این روند است که آمریکائیان مستقیم و آشکارا طرفداران خود را به پیمودن مراحل نهایی عملیات براندازی ترغیب میکنند.
گریسیک، مشاور امنیت ملّی آمریکا و عضو برجسته سازمان سیا و از اعضای مرکزیت سازمان آمریکایی دیدهبان حقوق بشر از کار اصلاحطلبان غربزده چنین ابراز شادی میکند:
«من چگونه خوشحال نباشم از این که در ایران موج تازهای برپا شده که مصمم است طومار حکومت اسلامی را به هم بپیچد و حکومتی نظیر ایران در دوران شاه و عربستان سعودی را روی کار آورد.»
وی در مورد خواست محوری و اصلی آمریکا میگوید:
«خواست ما این است که دین در سیاست دخالت نکند، البتّه هر کس بخواهد میتواند آزاد باشد و آن قدر نماز بخواند و تسبیح بچرخاند که پوست انگشت و پیشانیاش ضخیم شود.»
وی جریان روشنفکری وابسته به غرب و بیتابی آنها برای مقابله با نظام اسلامی را چنین مینوازد:
«من در ایران روشنفکرانی را دیدم که اشارههای ما را دنبال میکنند. آنها ششلولی بالا بردهاند تا هر کس و هر چه با ما ناسازگار است را هدف قرار بدهند.»
و در پاسخ به این که مثلاً چه چیز را هدف قرار بدهند، میگوید:
«حتّی ولایت فقیه را که من فکر میکنم در صحرای طبس تکنولوژی برتر ما را با اراده خود دفن کرد.»103
مشاور کاخ سفید «ریچارد مکمن» میگوید:
«با روی کار آمدن اصلاحطلبان در ایران ظاهرا روزهای تلخ سرگردانی آمریکا سپری شده است و از این پس باید شاهد فروریختن ستونهای این نظام سرکش و مهارنشدنی باشیم.»104
چرا چنین نباشد؟ و چرا حاصل تلاشها و سرمایهگذاریهای خود را نبینند! وقتی سربازان آنها در لباس روحانیّت و دانشگاه و مطبوعات، مقدسترین مفاهیم را مورد تهاجم قرار دهند، چرا شادمان نباشد؛ این وظیفه ما است که مفسدان را از مصلحان بشناسیم.
همان گونه که قبلاً گذشت، قرآن کریم منافقان را مصلحان دروغین، و مفسدان واقعی معرّفی میکند، همانان که درصدد براندازی نظام اسلامی در مدینةالنبی بودند و میگفتند: «لئن رجعنا الی المدینة لیخرجن الاعزّ منها الاذل»، امّا نمیدانستند که «وللّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین و لکنّ المنافقین لایعلمون»(منافقون /8)
این هشدار قرآن است به آنان: «لئن لم ینته المنافقون و الّذین فی قلوبهم مرضٌ و المرجفون فی المدینة لنغرینّک بهم ثمّ لایجاورونک فیها الاّ قلیلاً * ملعونین اینما ثقفوا اخذوا و قتّلوا تقتیلاً» (احزاب /61-60).
«اگر منافقان و کسانی که در دلهایشان مرضی است و آنها که در مدینه شایعه میپراکنند از کار خود بازنایستند تو را بر آنها مسلط میگردانیم تا از آن پس جز اندکی با تو در شهر همسایه نباشند، اینان لعنتشدگانند، هر جا یافت شوند باید دستگیر گردند و به سختی کشته شوند.»
1 . جمهوری اسلامی 28 فروردین 79.
2 . راغب اصفهانی، مفردات، ماده صلح؛ مجمعالبیان، ج1.
3 . فرهنگ عمید.
4 . فرهنگ علوم سیاسی.
5 . تفسیر تبیان، ج1، ص 75.
6 . المیزان، ج2.
7 . شهید سیّد مصطفی خمینی، تفسیر القرآن الکریم، ج3، ص 115-109؛ المیزان، ج2، ص 98.
8 . مفردات راغب، ماده فَسَدَ.
9 . المیزان، ج10، ص 112.
10 . نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص6.
11 . ترجمه المیزان، ج15، ص 400.
12 . جمهوری اسلامی 28 فروردین 79.
13 . المیزان، ج 1، ص 356.
14 . رعد /22، بقره /272.
15 . قصص /80.
16 . فاطر /10.
17 . یونس /9.
18 . نمل /97.
19 . مائده /69، اعراف /35.
20 . کهف /88.
21 . بقره /62، مریم /60، غافر /40، قصص /80.
22 . طه /82.
23 . سبأ /37.
24 . انفال /1، حجرات /10 و 9.
25 . نساء /128.
26 . نهجالبلاغه، حکمت 89.
27 . همان، حکمت 423.
28 . یونس /91.
29 . یوسف /73.
30 . هود /85.
31 . تفسیر نمونه، ج 10، ص 203ـ202.
32 . مجمعالبیان، ج2-1، ص 527.
33 . نهجالبلاغه، خطبه 95.
34 . همان، خطبه 140.
35 . کشف الاسرار، ج2، ص 328.
36 . شهید مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، ص80.
37 . شهید مطهری، نهضتهای اسلامی صد ساله اخیر، ص 8.
38 . المیزان، ج6، ص 182-180.
39 . رهبر معظم انقلاب، جمهوری اسلامی 28 فروردین 79.
40 . شهید مطهری، نهضتهای اسلامی صد ساله اخیر، ص 9-8.
41 . علی شریعتی، مجموعه آثار 26، علی علیهالسلام ، ص 12-11.
42 . المیزان، ج2، ص 307.
43 . همان، ص 308.
44 . مجمعالبیان، ج1، ص 357؛ الدرّ المنثور، ج1، ص 320.
45 . اصول کافی، ج2، ص 451؛ تفسیر عیاشی، ج1، ص 135.
46 . المیزان (ترجمه)، ج2، ص 463.
47 . المیزان، ج16، ص 205.
48 . احقاق الحق، ج3، ص 86-83.
49 . طلاق /11.
50 . بیّنه /7.
51 . ترجمه المیزان، ج15، ص 47.
52 . آلعمران، 164، جمعه /2.
53 . حدید /25.
54 . مجمعالبیان، ج 6-5، ص 188؛ تبیان، ج6، ص 15.
55 . تفسیر نسفی، ج1، ص 201؛ تفسیر ابن کثیر، ج18، ص 46.
56 . تفسیر کنزالدقائق، ج6، ص 228.
57 . تفسیر نمونه، ج9، ص 209.
58 . المیزان، ج15، ص 334.
59 . امام صادق علیهالسلام در تفسیر این آیه فرمودهاند: «العدل بعد الجور» زنده شدن زمین به عدالت است پس از آن که با ظلم و جور مرده باشد. و امام باقر علیهالسلام فرمودند: «یحیی اللّه تعالی بالقائم بعد موتها»؛ یعنی بموتها کفر اهلها، و الکافر میّتٌ. و امام کاظم علیهالسلام فرمودند: «فان اللّه یحیی القلوب المیتة بنور الحکمة کما یحیی الارض المیتة بوابل المطر»؛ تفسیر نمونه، ج23، ص 343-342.
60 . جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، سیره پیامبران در قرآن، ج7، ص 91 به بعد.
61 . المیزان، ج15، ص 333.
62 . ممتحنه /12، انعام /152، اسراء /32 و 34، آلعمران /64.
63 . آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء، ص 37.
64 . همان.
65 . ذاریات /56.
66 . آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء، ص 73.
67 . همان، ص 82.
68 . عبداللّه، نصری، انتظار بشر از دین، ص311.
69 . وسائل الشیعه، ج11، ص 394.
70 . عصر ما، ش 181، 6 مهرماه 79، ص 2.
71 . همان.
72 . نهجالبلاغه، خطبه 131.
73 . تحفالعقول، ص 172؛ الحیاة، ج2، ص42.
74 . نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص69.
75 . همان، ص 70-69.
76 . پیرامون جمهوری اسلامی، ص 81.
77 . نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص70.
78 . سخنان امام حسین علیهالسلام از مدینه تا کربلا، ص36.
79 . همان.
80 . الحیاة، ج2، ص 11.
81 . محمّد محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج2، ص 470.
82 . رهبر معظم انقلاب، آیةاللّه خامنهای، روزنامه جمهوری اسلامی، 28/1/1379.
83 . آل عمران /144.
84 . بقره /12-11.
85 . حجرات /1.
86 . آل عمران /119-118، ممتحنه /1.
87 . آل عمران /173.
88 . نور /19.
89 . حجرات /12-11.
90 . بقره /280-275.
91 . مائده /33.
92 . روزنامه جمهوری اسلامی، 28/1/1379.
93 . همان.
94 . همان.
95 . جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج2، ص 272.
96 . سیّد مصطفی خمینی، تفسیر القرآن الکریم، ج3، ص 122.
97 . توبه /107.
98 . تفسیر تسنیم، ج2، ص 275-274.
99 . ترجمه المیزان، ج9، ص 345.
100 . تفسیر نمونه، ج8، ص 30.
101 . ماهنامه صبح، ش 91، فروردین 78؛ روزنامه جمهوری اسلامی 28/1/1379.
102 . ماهنامه صبح، ش 91، فروردین 78.
103 . کیهان، ش 16861، هشتم مرداد 79.
104 . همان، 8/5/79.